بهطور ملموسی در ایران گرافیک دنبالهیسنت پیش از خود نبوده و نیست، نه در جلد وکتاب سازی، نه صفحه آرایی و هیچ شاخهی دیگری. اصولا هیچ چیزی از این قاعده مستثنا نبوده و کارهایی که روانهی بازار میشوند کمترین ارزش هنری نداشته و صاحبان کالاهای فرهنگی ـ تجاری تلاشی برای تولید اثری سالم، فارغ از مُد و خواست بازار بدون رقابت ایران نمیکنند و مثل همیشه اغلب تولیدها توسط کسانی انجام میشود که کمترین دانشی نسبت به گرافیک نداشته و ندارند. به جز چند موسسه که تلاشی برای داشتن ساختاری منسجم و حرفهای در تولیدهای آنها دیده میشود، باقی موسسههای فرهنگی و انتشاراتی در ایران از پایینترینِ معیارها برخوردار بوده و جز معدودی روی جلد که توسط طراحان حرفهای طراحی میشوند، باقی بازار در سراشیبی خالتوریسم از کار خود کمال رضایت را داشته و گورِ پدرِ گرافیک به کار خود ادامه میدهند. با اینکه گرافیک فرزند زندگی، فضا و تجربههای زیستی مدرن است اما به نظر میرسد که شبیه بسیاری از خواهران و برادران خود، نیم نگاهی به گذشته داشته و تجربههای پیش از خود را به خدمت بلوغ و باروری خویش میگیرد. در ایران اینگونه نیست و شبیه سایر موارد مشابه هر تجربهایی در حوزه گرافیک به صورتی خُود رو و یتیم بزرگ میشود و تجربههای رشد آن بهصورتی انفرادی اتفاق میافتد. اصولا تکنولوژی وارداتی در ایران به شکلی ناقصالخلقه روانهی بازارِ پخش میشود و بدون در نظر گرفتن مخاطبِ آگاه؛ بروشور، آگهی، روی جلد و ... به بدترین وضع ممکن طراحی شده و هیچ کمکی برای جلب مشتری نمیکنند. سنت کتابسازی ما همان است که در 50 سال گذشته بوده، پوسترهایمان شبیه کارهای درخشان پیش از خود نیست و اصولا راجب روی جلد کتاب نمیشود سخنی به میان آورد. به هر حال اگر چیزی در ایران با استقبال عمومی روبهرو میشود ربطی به طراحی و گرافیک آن نداشته و خود مردم با توجه به خواست درونیشان به سوی چیزی کشیده میشوند و غالبا قدرت گرافیک برای بازار بهتر، نادیده گرفته میشود؛ بهجز مواردی اندک، که مقالهی پیش رو سعی در باز کردن گوشهای از این دست تجربهها دارد.