همیشه که اینطور نبوده که الان هست. قدیم و البته نه خیلی قدیم ، برای ساختن پوستر فیلم زحمت میکشیدند و وقت میگذاشتند و به آن اهمیت میدادند. همچنان که برای خود فیلم هم اهمیت قائل بودند و برای تولیدش مایه میگذاشتند. صنعت فیلمسازی هنوز دست بساز و بفروشها (بخوانید بساز و بندازها) نیفتاده بود و فیلمسازی یک اعتبار و شان و مقامی داشت. درباره اینکه فیلم خوب میساختند یا بد ، بحث نمیکنم. میگویم که برای فیلمی که میساختند ارزش قائل میشدند و همه جوره برای آن زحمت میکشیدند. کارشان هر چه بود باری به هر جهت نبود. همه زندگیشان وقف فیلم میشد و هیچ مرحلهای از فیلم را "بزن و برو"یی نمیساختند. حساب بزن و بروها از حساب فیلمسازها جدا بود. تهیهکننده و فیلمساز هزار دعوا و اختلاف که با هم داشتند ، سر یک چیز به توافق رسیده بودند و آن این بود: تولید فیلم با ساختمانسازی و گاوداری و سمساری متفاوت است. اگرچه برای این مشاغل هم باید بیخوابی کشید و دائم فکر کرد و وقت گذاشت. توافق کرده بودند که چه پول داشته باشند و چه نداشته باشند ، نباید سرهمبندی کنند و چنانکه امروز متداول شده همه چیز را بیخیالی در کنند. برای همین حتی پوستر و سردر هم برایشان مهم بود.
برای پوستر به همان منشی بدسلیقه دفتر تهیهکننده سفارش نمیدادند که با فتوشاپ کلهها را بزرگ کند و به شکل اجق وجق اسم فیلم را بنویسد ، بلکه میرفتند سراغ گرافیستهایی که سرشان به تنشان میارزید و از آنها میخواستند که فیلم را ببینند و فکر کنند و طرح بزنند و اجرا کنند و پوستری درست کنند که بشود آنها را با رضا و رغبت به دیوار کوبید و تماشایشان کرد و ترغیب شد برای فیلم دیدن. پوسترهایی که حتی اگر زمان اکران فیلم هم تمام شده ، میشود سفارش داد و آن را گرفت و تماشا کرد و لذت برد. پوسترهایی که مثل دایناسورها سالهاست که نسلشان منقرض شده و به جایشان عکسهای دیجیتالی زشتی با لی آوت زشتتر ، محصول مشترک تهیهکننده گل درشت با منشی بدسلیقه (جلوی خودم را میگیرم که حرف نامربوط نزنم) آمدهاند و آدم حالش بد میشود از دیدن پوسترها چه برسد به آنکه سر ذوق بیاید و برود تماشای فیلم.
نیچه میگوید:" با همگانی شدن سوادآموزی نه تنها نوشتن که اندیشیدن نیز تباه میشود".1 بر همین قیاس با فراگیر شدن نرمافزارهای گرافیکی ، نه تنها پوسترسازی که زیباییشناسی نیز از بین رفته است. حالا دیگر تهیهکنندهای که به رغم تازه به دوران رسیدگی و پول زیاد هنوز هم نمیداند چطور باید لباس بپوشد و چطور باید ریش و موی خود را اصلاح کند و هنوز نمیداند چه رنگی باید بپوشد تا شکم برآمدهاش پنهان شود و کارگردانی که بالکل بیخیال ماجراست و از اول پروژه قرص "به جهنم" خورده و کاری به کار هیچ چیز ندارد و از انتخاب بازیگر تا عوامل و انتخاب پوستر را به تهیهکننده واگذار کرده و منشی خلاق یا دختر و پسر تهیهکننده که تازه از دانشکده پودمانی گرافیک رایانه فارغ التحصیل شدهاند و به علاوه مدیر پخش که خود را صاحب نظر میداند و براساس یک سوتفاهم بزرگ احساس میکند که نبض بازار را بدست دارد و مراحل فروش فیلم را فقط اوست که میداند همه اینها متفقا دست به دست همه میدهند که چهار تا کله از سوپراستارهای پولساز بعنوان پوستر چاپ شود تا سربازهای میدان انقلاب سر ذوق بیایند و بروند بلیت بخرند و فیلم را ببینند. قدیم واقعا برای پوستر زحمت میکشیدند. پوستر طراحی داشت. به لی آوتش فکر میکردند. به قصه فیلم ، فضای فیلم و زیباییشناسی فیلم توجه میکردند و دستمزد اندک باعث نمیشد که وقت نگذارند و سری دوزی کنند و یک عکس فیلم را کادره کنند و چهار تا اسم هم کنارش لی آوت کنند و اسمش را پوستر بگذارند. به پوستر اجارهنشینها و دستفروش و ناخدا خورشید و . . . نگاه کنید تا ببینید چه پوسترهای خوبی ساخته میشده در همین مملکتی که حالا حتی حرفهایترین گرافیستها حال کار کردن و طراحی ندارند. فحشاش را به کامپیوتر و نرمافزارها که نباید داد. باید به این روحیه فراگیر بساز و بندازی لعنت فرستاد که بیش باد.
منظورم این نیست که حسرت گذشته را بخوریم. همان گذشته هم هزار و یک مشکل داشتیم که دلمان خون میشد تا یک چیزی مسیر درستش را طی کند. اما میگویم که باید برای کار خوب زحمت کشید و وقت گذاشت و بیجهت به خود اطمینان نداشت و بیخود خودمان را ستایش نکنیم. کامپیوتر یا طراحی با دست فرقی نمیکند ، مهم این است که حاصل کار خوب و چشمنواز و به درد بخور باشد که فعلا نیست. یک دلیل عمدهاش این است که کسی به پوستر اهمیت نمیدهد و اصلا خیلی از فیلمسازان و تهیهکنندهها اگر مجبور نبودند و راه چارهای میدانستند ، از خیر همین حداقل پوستر هم میگذشتند. اما ناچارند که پوستر بزنند و سردر سفارش دهند. اسمش هم هست که سردرها را چاپ دیجیتال میکنند و دست طراح باز است برای هر نوع خلاقیتی که دارد. اما راستش را بخواهید حاصل کار آتلیه شقاقی به مراتب قشنگتر از این کلههای دیجیتالی بود. تازه کیست که قدر طراح را بداند؟ اگر مثلا علی وزیریان برای اجارهنشینها شب تا صبح مینشست و از روی چهره قهرمانان فیلم با مداد رنگی طرح میزد ، میدانست که قدر کارش را میدانند و حاصل کارش را کنار دست همان منشی فتوشاپدان نمیگذارند. اما حالا کلیت فیلم روی هواست ، چه برسد به پوستر سر "خانه دوست کجاست". یادم هست که توی یک جلسه پرسش و پاسخ حداقل ده تا دانشجوی هنر بلند شدند و از کیارستمی درباره پوستر فیلمش سوال کردند. برای اینکه برایشان مهم بود و برای کیارستمی و تهیهکنندهاش نیز مهم بود که پوستر فیلمش چطور ساخته میشود. الان از هر ده کارگردان، هفت تایشان- و بلکه نه تایشان- نمی دانند پوستر بازاری فیلم شان از پنجه هنرمندانه کدام استاد هنرمند بیرون آمده است. بگذریم که در این باره هر چه بیشتر صحبت کنیم بیشتر افسوس می خوریم. قرار من با روزنامه این نبود که مقایسه دیروز و امروز کنم. چهار تا پوستر فیلم دادند و خواستند که درباره شان بنویسم. خواستم مقدمه بگویم که متاسفانه دچار روده درازی شدم و بی جهت تهیه کننده ها را از خود رنجاندم. احتمالاً اگر هم می خواستند سفارش بدهند که برایشان پوستری طراحی کنم، بابت این مقدمه از خیرش گذشتند و راهشان را کج کردند. روزنامه نویسی الحق که نیکو وسیله ای است برای اینکه نان خودت را آجر کنی.
دستفروش
حسین خسروجردی با طراحی و اجرای پوستر فیلم دستفروش نشان داد که حتی اگر فیلم مخملباف را ندیده باشید، حتی چیزی هم از آن نشنیده باشید، همچنان می توانید متوجه جذابیت های پوستر فیلم بشوید و مستقل از فیلم به تماشای یک کار گرافیک خوب و زیبا بنشینید. یعنی اینکه این پوستر استقلال زیبایی شناسانه دارد و به خودی خود کار قابل اعتنایی است و طراح به صرف استفاده از عکس منشی صحنه های فیلم یک پوستر جذاب ساخته است. بد نیست که این نکته را بیشتر توضیح بدهم تا مفهوم استقلال زیبایی شناسی با چیزهای دیگر خلط نشود.
اصولاً فیلم ها تصاویر جذاب و پررنگ و لعابی دارند. به دلیل استفاده از هنرپیشه های خوش قیافه و نورپردازی ویژه و احتمالاً تصاویر بدیع، هر صحنه از فیلم واجد زیبایی هایی است که بیننده را به خود جذب می کند. اصلاً فلسفه آنونس همین است که جذابیت های فیلم به عنوان نمونه های کوچکی از یک مجموعه تماشا داده شوند تا تماشاچی جذب فیلم شود و برای دیدن فیلم بلیت بخرد. در واقع در آنونس ها اتفاق خاصی نمی افتد جز اینکه صحنه های جذاب فیلم به نوعی در تدوین جذاب تر شوند و بیننده را به تماشای کل فیلم ترغیب کنند. این حرف یعنی اینکه زیبایی شناسی آنونس مستقل از فیلم نیست و مگر تدوین و نریشن، چیزی جدای از فیلم نیستند. پوستر فیلم هم معمولاً مستقل از فیلم نیست و همان جذابیت فیلم مثل هنرپیشه ها، صحنه های جذاب، تصادف ها و انفجارها را در خود دارد و در واقع جذابیت های فیلم را معرفی یا تداعی می کند. طبیعی است که فیلم منتفی شود، آنونس و پوستر آن نیز از اعتبار می افتند و منتفی می شوند. اما گاهی پیش می آید که پوسترها خیلی وابسته به فیلم نیستند و استقلال جذابیت ها و زیبایی شناسی خود را دارند. البته اگر بپذیریم که پوستر فیلم باید در خدمت فیلم (بلکه فروش فیلم) باشد، این پوسترها از چنین رویکردی نیز فارغ نیستند. هم در خدمت فیلم هستند، هم ساختار زیبایی شناسانه مستقل دارند. پوستر دستفروش چنین است به دقت نگاه کنید. جذابیت پوستر مدیون چهره معروف بازیگر نیست. تنها چهره ای که در پوستر آمده چهره بهزادپور است که به هیچ وجه در زمره ستارگان سینما قرار نمی گیرد. زمینه پوستر تقلیدی است از فضاسازی های سالوادور دالی که در دشتی وسیع، سوژه های فیلم تصویرسازی شده است. در واقع مبنای این پوستر بر تصویرسازی است؛ چیزی که دیگر کسی برای پوستر فیلم حوصله آن را ندارد. یعنی طراح فیلم را دیده و بر مبنای استنباطش از فیلم دست به ایلوستراسیون زده است و به همین جهت پوستر هم مستقل است و هم چیزهایی از فیلم دارد. مثل روزنه های نور، اتوبوس اسقاطی، سبد بچه، بزن و بکش اپیزود سوم و بدن ضرابی و سر بهزادپور که به تصویر دوخته شده اند. این پوستر علاوه بر آنچه گفتم جنبه دکوراتیو هم دارد. یعنی علاوه بر مفاهیمی که متناسب به فضای فیلم منتقل می کند، به دلیل انتخاب رنگ ها و نزدیک شدن به فضای نقاشی جنبه تزئینی نیز دارد.
اجارهنشینها
می گویند فیلم خوب، گرافیست را هم سر ذوق می آورد تا چیزی کم نیاورد. نمونه اش همین اجاره نشین ها است. فیلمی جذاب و دیدنی و خنده دار و در عین حال تفکربرانگیز. علی وزیریان متناسب با حال و هوای فیلم، آمده است و تک تک چهره ها را با رنگ های شاد و نشاط آور طراحی کرده است. این طراحی را با نرم افزار و فیلتر انجام نداده، بلکه نشسته و با مداد رنگی این چهره ها را ساخته است و البته چه خوب ساخته است. بعضی وقت ها، تصویرسازان، پرتره هایی می سازند که شبیه سوژه درنمی آید، اما در پوستر اجاره نشین ها، همین طور که ملاحظه می فرمایید، این تصویرسازی ها عیناً شبیه پرسوناژهای فیلم شده اند. از ویژگی های خوب این پوستر طراحی لوگو است. در لوگوی فیلم ها معمولاً از حروف خوبی استفاده نمی کنند و از قلم و گردش قلمی بهره می برند که مثل حروف کتاب های کودکان است. بهترین کار این است که متناسب با حال و هوای فیلم، طراح لوگو بسازد. مثل لوگویی که برای اجاره نشین ها ساختند. شکی نیست که می شد به جای طراحی از صورت پرسوناژها از عکس - حتی با همین کمپوزیسیون - استفاده شود، اما فضای شادابی که این هاشورها و خطوط منحنی وار مداد رنگی به وجود آورده اند، به هیچ وجه در عکس در نمی آید. این پوستر اگرچه جنبه های مستقل زیبایی شناسی اش زیاد نیست، اما از آنجا که مبنای پوستر تصویرسازی است، تماشایی و دیدنی از کار درآمده و مهمتر از همه کاملاً در خدمت فیلم - و بلکه فروش فیلم - قرار گرفته است.
ناخدا خورشید
استفاده از «کلمه» برای پوستر فیلم عیب نیست خاصه اگر فضای فیلم قهرمان پرور و پروتاگونیستی باشد. شاید به دلیل استفاده غلط و زشت از کلمه ستاره ها که در ترکیب های سه تایی و پنج تایی پوسترسازی می شوند، ما یک جور حساسیت پیدا کرده ایم و از آن می گریزیم، اما واقعیت این است که استفاده از کله هنرپیشه ها به خودی خود اشکالی ندارد. البته به شرط آنکه هنرمندانه و در یک ترکیب خوب باشد. بهترین نمونه برای این عرضی که گفتم پوستر ناخدا خورشید است. اتفاقاً برای این فیلم غلط است اگر پوستری طراحی کنیم که پرتره قهرمان اول فیلم را نداشته باشد. وقتی همه ماجرا روی کاکل ناخدا خورشید می چرخد، طراح پوستر نیز نمی تواند از این قهرمان فاصله بگیرد و طرح انتزاعی بزند یا پوستر سه کله کار کند. بهترین کار همین است که طراح با چهره ارجمند خلاقیت خود را نشان بدهد. اما این پرتره چطور باید کار شود؟ آیا باید مثل مرد مرمرین واید شبیه مجسمه قهرمانان کار شود؟ یا مثل دانتون باید ترکیبی از چهره و لکه های خون باشد؟ در بیشتر مواقع که گرافیست سفارش می گیرد تا برای یک فیلم خوب و تماشایی پوستر بسازد، بهترین کار این است که ایده اصلی را از خود فیلم بگیرد. همیشه طرح زدن برای فیلم خوب به مراتب ساده تر است تا طرح زدن برای فیلم بد. فیلم بد نه تنها ذوق طراح را کور می کند، بلکه سعی اصلی گرافیست باید صرف این شود که از فیلم بد فاصله بگیرد. اما فیلم خوب - مثل فیلم های تقوایی - دو فریم شان می تواند تصویر اصلی پوستر باشد.
ناخدا خورشید قصه تلخی دارد. ضمناً قهرمانی بااراده دارد که همه چیز را در خودش فرو می ریزد. نمی خندد و زیاد هم حرف نمی زند و کسی نمی داند در کله اش چه می گذرد. عاقبت اش هم مردن است. تیر می خورد و می میرد. طراح همین یکی دو سطر را که از اتفاق روح حاکم بر فیلم هم هست در پوسترش ساخته و پرداخته کرده و به خوبی با تماشای پوستر درمی یابیم که قصه فیلم از چه قرار است...
پوستر خوب در سینمای ایران کم نیست. در همین دهه شصت و هفتاد، گرافیک سینما داشت به رونقی مثال زدنی می رسید که اگر بخواهم اسم ببرم می توانم لیستی بلندبالا از پوسترهای خوب ردیف کنم. مثلاً می توانم به مشق شب ابراهیم حقیقی و هنرپیشه رضا عابدینی و آب ، باد، خاک والی پور و... اشاره کنم اما حیف و صدحیف که هم سینما و هم گرافیک مسیری دیگر پیمودند به رغم رونق کامپیوتر و به بازار آمدن نرم افزارهای گرافیکی پوسترسازی افت شدید کرد و سال تا ماه هم که بگذرد پوستر به درد بخور و دندان گیری گیرمان نمی آید.
منبع:todayposters.com
1. یاقوت: درج این عبارت به معنی تایید آن نیست.