فرم (صورت) و شکل، سطوح و اجرامی هستند که به وسیله آنها موضوعات را در فضا تعریف میکنند. به عبارت دیگر، فرم و شکل بر فضا دلالت داشته و نمیتوانند بدون آن وجود داشته باشند.
روشهای بسیاری برای طبقه بندی فرم و شکل وجود دارند؛ اما در حالت کلی میتوان آنها را به دو گروه، فرمهای دوبعدی یا سهبعدی تقسیم کرد. برای فرمهای دوبعدی، متغیرهای طول (بلندی) و عرض را تعریف میکنند؛ البته در نتیجه اضافه کردن خطای ادراکی (illusion) به یک فرم دوبعدی، میتوان آن را تبدیل به فرم سهبعدی نیز کرد. در گروه دیگر، یعنی فرمهای سهبعدی علاوه بر متغیرهای طول و عرض، متغیر عمق نیز تعریف و نشان داده میشود.
فرم و شکل را میتوان به دو صورت زیستی و هندسی نیز توصیف کرد. فرمهای زیستی نظیر، این تخته سنگهای پوشیده از برف، نمونههایی از یک طرح کلی بیقاعده هستند و معمولاً به صورت نامتقارن و در رویدادهای طبیعی دیده میشوند. فرمهای هندسی، فرمهایی هستند که بر شکلهای با قاعده دلالت دارند. شکلهایی مانند مربع، مستطیل، دایره، مکعب، کره، مخروط و سایر فرمهای باقاعده، در گروه فرمهای هندسی قرار میگیرند. معمولاً در سازههای معماری، نظیر تصویر روبرو که توسط "فرنک لیود رایت" طراحی شده، فرم هندسی بکار برده میشود. در واقع میتوان این فرمها را در ساختمانها و سازههای بسیاری دید. چنانچه علاقه مند به تماشای مکانهای دیدنی که با فرمهای هندسی ساخته شدهاند، هستید به لینک an index to images of mathematical origami مراجعه و سازههای مختلفی را در این وبسایت ببینید. در صورت تمایل میتوانید به لینک mathematically generated forms نیز مراجعه کنید.
همه مصنوعات ساختهشده، هندسی نیستند و بسیاری از فرمهای طراحی نیز جزء طراحیهای بیقاعده به حساب میآیند. مثلاً این کیمونو ساخت هندسی دارد، اما زمینه آن به فرم زیستی طراحی شده است. از سوی دیگر، همه موضوعات و پدیدههای طبیعی نیز به فرم زیستی دیده نمیشوند، کریستالهای برف، و حبابهای صابون نمونههایی از فرمهای هندسی بسیاری هستند که در طبیعت وجود دارند.
اصطلاحات دیگری نیز برای توصیف فرم و شکل در کارهای هنری وجود دارند. این اصطلاحات بر اساس نوع نمایش فرمها تعریف شدهاند.
اگر بتوانیم موضوعات و محیط پیرامون هر روزه خود را با دقت بررسی و شناسایی کنیم، تصاویری را خواهیم دید که یا واقعگرا (realistic) هستند یا طبیعتگرا (naturalistic). اما چنانچه تصاویری را ببینید که تشخیص و تحلیل آنها بر حسب تجارب دیداری معمول و روزانه شما، دشوار یا غیر ممکن باشند، آنها را تصاویر انتزاعی (abstract) مینامیم.
انواع مختلفی از تصاویر انتزاعی وجود دارند. در حالت کلی، تصاویر انتزاعی یا اساساً انتزاعی و خیالیاند و یا از یک تصویر واقعی (که به نوعی در آن تغییر یا تحریف ایجاد شده است) گرفته میشوند. البته ممکن است تغییر در تصویر واقعی به گونهای باشد که منبع اصلی تصویر را نتوان به سرعت مشخص کرد. نمونهای از این نوع تصاویر انتزاعی نقاشیهای "جرجیا اکیفی" از جزئیات یک گل میباشد.
این نوع انتزاع را در هنر با عنوان تصاویر عینی (objective) میشناسند (به عبارت دیگر، تصاویری که از یک موضوع واقعی گرفته شدهاند). از سوی دیگر، برخی تصاویر هنری و انتزاعی بر پایه مطالعه محض در فرم، خط و رنگ بوده و به هیچ صحنه یا موضوعی در دنیای واقعی اشاره ندارند. این نوع کارهای هنری را تصاویر غیر عینی (non-objective) مینامند.
کاریکاتور نمونه خاصی از تصاویر انتزاعی است که در آنها تصاویر واقعی به منظور بیان توضیحی درباره افراد، مکانها یا تجسم و تصویر موضوعی، تحریف میشوند. کاریکاتور نوعی تصویر انتزاعی (عینی) است که ما با آن آشنایی بیشتری داریم، چرا که دائماً از طریق همه رسانههای عمومی به ما نشان داده میشود.
در اینجا به دو نکته مهم اشاره میکنیم:
نکته اول: همواره به خاطر داشته باشید که چنانچه در یک کار هنری خوب، قراردادهای انتزاعی که فهم و ادراک آنها مشکل و پیچیده است، وجود نداشته باشند، اولاً زمینه شکسته شدن تجربههای شخصی و روزمره در نتیجه این تحریف ضعیف، فراهم نشده و ثانیاً توانایی به وجود آوردن احساسی خارج از تصاویر کاریکاتوری نیز از بین میرود.
نکته دوم: ادراک ما از فرم و شکل تحت تاثیر عوامل متعددی است. موقعیت و دیدگاهی که در پس آن به موضوع نگاه میکنیم، سبب تایید کردن یا مبهم ماندن خصوصیات و ویژگیهای معین خواهند شد. در نتیجه، این عوامل، بر ادراک ایجاد شده و احساس ما تاثیر مستقیم دارند.
همانطور که در مجموعه تصاویر بالا میبینید، همه خصوصیات مدلهای چوبی مشابه، تحت تاثیر کاراکتر فضای اطراف موضوع، میتواند احساسات ما را نسبت به موضوع اصلی تغییر داده، متمرکز کرده و یا منحرف کند.
پس زمینههای درهم و شلوغ، سبب کاهش اهمیت موضوع اصلی میشوند، در حالیکه پس زمینه واضح و ساده بر توجه به موضوع اصلی میافزاید.
نوع کارکتر و منبع نور نیز میزان ادراک ما از موضوع را تغییر میدهند. روشنایی (سایه روشن)، مثلاً در پرتره عکاسی، میتواند موضوع را به نظر مسنتر، جوانتر، نمایشی یا حتی انتزاعیتر نشان دهد.
فرم دوبعدی
فرم دوبعدی پایه و اساس کار هنری یا سازمان تصویر در نقاشی، عکاسی و بسیاری رسانههای دیگر است. فرمهای دوبعدی به روشهای متعددی ساخته و ایجاد میشوند. در همه روشهای توصیف شده در قسمت قبل، فرم دوبعدی با خط (line) تعریف میشود. این فرمها را میتوان با مقدار (value) (که میزان تیرگی یا روشنی نسبی در رنگ است)، نیز تعریف کرد.
افزایش مقدار کنتراست در یک ترکیب، امکان تعریف مرزها را در فرمهای دوبعدی فراهم میآورد. گرادیانهای مقدار یا همان سایهزنی، خطای ادراکی را در محیط مرئی و حجم ایجاد میکند. به همین ترتیب، کنتراستهای رنگمایهای (hue) و گرادیانها نیز میتوانند فرمها را تعریف کنند. ممکن است فرم را با تغییر دریافت نیز تعریف کرد، حتی وقتی که ضرورتاً رنگ مایه و مقدار را ثابت نگه داریم. اما در بیشتر موارد، فرم را با استفاده از ترکیب این عوامل تعریف میکنند.
در این تصویر میتوانید نمونهای از ترکیب عوامل را در طراحی چاپی "مکس ارنست" ببینید.
رابطه فرم با فضای منفی و مثبت
فرمها و شکلها را میتوان از نقطه نظر مثبت یا منفی نیز مورد بررسی قرار داد. در یک ترکیب دوبعدی، موضوعات تشکیل دهندهی فرمهای مثبت هستند، در حالی که پس زمینه، فضای منفی است. برای دانشجویان طراحی، استفاده موثر از فضای منفی، غالباً یک مفهوم بسیار مهم بوده که نشان دهندهی مهارت آنهاست. این تمرین روی کاغذ بریده شده انجام میشود و دانشجویان ملزم به کار با ترکیب مشابه به رنگ سیاه روی کاغذ سفید و یا رنگ سفید روی کاغذ سیاه به طور همزمان هستند. به این ترتیب، نادیده گرفتن و غفلت کردن از پس زمینه، و همچنین تلقی یک فضای کاملاً خالی از آن، برای دانشجویان بسیار مشکل میشود. جایگذاری موثر موضوعات در حوزه این فضای منفی محصور، برای موفقیت در یک کار هنری، ضروری است. برخی هنرمندان از طریق بازی با فضاهای منفی و مثبت معکوس، خطاهای ادراکی پیچیدهای را خلق میکنند.
نقاشیهای ام.سی.ایچر (روی Picture Gallery و سپس Symmetry کلیک کنید) غالباً نمایانگر تصاویر به هم متصل شدهای هستند که با ادراک ما از آنچه که پس زمینه و پیش زمینه مینامیم، بازی میکنند. دیگر هنرمندان نیز این خطاهای ادراکی، در تصاویر منفی یا مثبت را حتی با کشش طول که سبب پنهان شدن تصاویر در درون تصاویر دیگر میشود، بکار میبرند. ادراک ما از فرم و شکل با غریزه ذاتی ما در معنی کردن نسبی و ترتیب دادن دادههای بصری، شرطی شده است. وقتی به یک تصویر نگاه میکنید و احساس اولیهای در ما ایجاد میشود، گرایش به رسیدن به نتیجه، درباره معنی آن تصویر در ما قویتر شده و از دیگر پاسخهای ممکن غافل میشویم. در این حالت حتی توجه به تصاویر دیگر نیز مشکل میشود. ترغیب چشم به ادامه دادن تماشای تصویر پس از ایجاد اولین احساسها و ادراکها، گام قطعی در ایجاد خوانش دیداری صحیح است.
منبع:char.txa.cornell.edu