مصاحبه با john choura طراح گرافیک :: یاقوت آرت

یاقوت آرت

عضویت در خبرنامه یاقوت
یاقوت در گوگل پلاس

آخرین نظرات
۲۲ارديبهشت


سلام جان ،ممنونم از اینکه وقتت را به "یک دقیقه با..."( OMW) دادی تا با هم کمی گپ بزنیم. کمی برایمان از خودت و کارت صحبت کن.
سلام به شما. ممنون که این گفتگو را با من ترتیب دادید.من بیست و سه سال دارم وطراح و تصویرگر هستم. درساحل سان ست،CA با همسر فوق العاده ام، الکس و گربه کوچکمان زندگی میکنم. در دانشکده ارتباطات و بازاریابی بیولا، در استودیو طراحی کارمیکنم. همسرم هم طراح است و اخیرا جشن اولین سالگرد ازدواجمان را گرفتیم . اوم، و معتاد به برنامه شو تلویزیونی شکست بد(Breaking Bad) شده ایم.


شما چگونه به دنیای طراحی وارد شدید؟ آیا نقطه تعیین کننده ای در زندگی حرفه ای شما وجود دارد؟ اگر اینطور است چطور بر روی شما به عنوان یک طراح تاثیر گذاشت؟
وقتی بچه مدرسه ای بودم، توجه کمی از خودم نشان می دادم به طوریکه خوردنیم را زیر دفترچه های یادداشتم میگذاشتم و هرچه در ذهنم بود را میکشیدم . طراحی و ساختن چیزها همیشه نسبت به هر کار دیگری من را خوشحالتر می کرد. با رفتن به دبیرستان،شروع به بازی کردن با نسخه بدلی(قفل شکسته) ورژنی از فتوشاپ کردم، وارد دنیای پیکسلها شدم. بخت یارم بود که با همین مقدار اطلاعات، وب سایتها و چیزهای اتفاقی دیگری برای دوستان و اقوامم ساختم. خیلی سرگرم کننده بود اما هرگز نمی دانستم که من برای امرار معاش زندگی ام هم میتوانم انها را انجام دهم. این جالب است که از تعداد زیادی از طراحان نیز همین تجربه را شنیده ام که آنها نیز کلا بی خبر بودند که کسی یا چیزی به عنوان طراح تا آن زمان وجود داشته است...یک روزی جرقه آن خورده است...کالج یکی از این اولین جرقه ها بود( یا لحظه تعیین کننده) اما این لحظات تغییرات زندگی، نقاط عطف تمایل دارند که ادامه پیدا کنند تا اتفاقی بیفتد ، مطمئنم که شما می دانید که چطور این چیزها اتفاق می افتند.

آگر شما بتوانید چیزی را در زندگی حرفه ایتان تغییر دهید آن چیز، چه خواهد بود؟
چیزی را تغییر نخواهم داد. من از داشتن دوستان خوب بسیار زیاد، خوشحال هستم، و مربیانی داشته ام که به من برای به دست آوردن جاییکه الان هستم کمک کرده اند. من هنوز خیلی جوان هستم و چیزهای زیادی هنوز باید یادبگیرم، همیشه سعی می کنم که این مطلب را به یاد داشته باشم. به علاوه اینکه نقطه ای برای حسرت و پشیمانی وجود ندارد و فقط حرکت به سوی جلو وبه سمت پیشرفت.
پس شما در دانشگاه بیولا طراحی گرافیک خواندید همانجاییکه الان مشغول به کار هستید. در چنین هنر و پیشه ای که تغییرات بسیار سریعی دارد، شما فکر میکنید که تحصیلات رسمی در طراحی هنوز مناسب است؟
مباحث در حال پیشرفتی وجود دارد، مطمئنم که شما هم از آنها اطلاع دارید و الزامی ست که شامل هم طراحانی با تحصیلات رسمی و هم طراحان خود آموخته شود، مطابق با کسانیکه عالیترین درجه ها را دارند. این تنها تجربه شخصی من است ، اما داشتن مدرک هنرهای زیبا در زندگی شخصی و زندگی حرفه ایم برکت بیشماری داشته است. کلاسهایی شبیه تاریخ هنر، مطالعات طراحی/ ترسیم ، عکاسی تاریکخانه ای و....، همگی کمک کرده اند تا کارهایی که من در کلاسهای طراحی ام انجام می دادم، تقویت شود و من هنوز از مزایای آن بهره می برم.



کاری که انجام می دهید را چگونه تعریف میکنید؟ منظورم این است که شما کارهای تجاری ، تصویرگری و کار پرینت انجام می دهید، آیا شما خودتان را بیشتر برای یکی از آنها نسبت به بقیه، کاراتر می بینید؟ و آیا فکر می کنید که طراحان باید خودشان را محدود به یکی از این زمینه ها/در حد متوسط بکنند یا باید همه فن حریف باشد؟
ماسیو ویگنلی درباره این معضل بصری تاسف بار می گوید که این بیماری در اطراف ما وجود دارد و میگوید که چگونه طراحی درمان این بیماری ست. درهرحال چه در کارهای تجاری، تصویرگری و چه در مابقی مسائل، هدفگیری من اینگونه بوده است که حلال این معضل بصری باشم. خب گاهی اوقات این نگاه می تواند احساسی شبیه اینکه من کلاه های مثال زدنی مختلفی را قرار می دهم(با یک دست چند هندوانه بر می دارم را)، به من منتقل می کند بسته به کاری که در آن لحظه انجام می دهم. این گونه کارها پتانسیلی دارد که گیج کننده است، اما وقتیکه من درباره همه آنها فکر می کنم ، میبینم که همه به عنوان وسیله ای برای حل مشکل طراحی، هم ردیف هستند. به نظر می رسد که طراحان می توانند همه فن حریف باشند ، زیرا طراحی خیلی بزرگتر از حد وسطش هست. این یک موازنه است و من معتقدم که ما نباید خودمان را بیش از حد کم عمق گسترش دهیم البته تا این مرزبندی را یادبگیریم زمان لازم است.



من نمی توانستم کمکی کنم اما میز کار شما را تحسین می کنم چیزی را که شما خودتان خلق کرده ایدــ آیا شما فکر میکنید که پیگری های خلاقانه ای شبیه این کارها، خارج از آنچه ما به عنوان طراحی تعریف می کنیم تا حدی باعث بالا بردن مهارت شما به عنوان یک طراح شده است یا آنها فقط یک سرگرمی کاملا نا مرتبط هستند؟
از شما متشکرم آقا، قدر این صحبت را می دانم. خب!کار با چوب خاص است، آن برای من دوست داشتنی و محبوب هست. از زمانهای خیلی دورتر من می دانستم که طراحی چیست،از آن استفاده کردم و با پدرم یک رمپ تخته اسکیت در میان چیزهای دیگر ساختم. می توانم به یاد بیاورم که برای درست کردن یک رمپ کامل به روشهای ضروری و محاسبه دقیق برای انجام هر تصمیمی فکر کردم. با توجه به اینکه من هم اکنون چه چیزی می دانم ،به طرز مشابهی برای طراحی ترکیب بندی آن عمل کردم. من استاد هنرمندی نبودم اما بهانه هایی رابرای ساختن چیزهای مختلفی پیدا می کردم، اغلب برای اینکه من می خواستم کارهایم بهتر از نمونه قبلی بشود( این دومین میزی است که من برای خانه ام ساخته ام. فکر میکنم که آن مانند مارک دوم یک چیز است ). طبیعت عملی تمام فرایندها، خیلی آموزنده وحاوی اطلاعات مفیدی ست و درسهای طراحی با اقتباس از آنها پر بار می شوند.

اگردر برخی موقعیت ها شبیه جمعه عجیب، شما می توانستید برای یک روز در زندگی طراح، تصویرگر یا سازنده خلاق دیگری زندگی کنید، آن فرد چه کسی بود و چرا؟
به عنوان ادامه پرسش قبلی جواب می دهم. من عاشق این هستم که یک شخص نجار قدیمی باشم. که می تواند هر روز مداوم از آفتاب تا آفتاب ، در فروشگاه چوب کار کند، با بهترین تجهیزات ، میتواند هم یک رویا باشد. حتی فکر کردن به این موضوع باز هم می تواند من را از درون خوشحال کند.


موفقیت را چگونه تعریف میکنید؟ آیا فکر می کنید الان به آن دست پیدا کرده اید؟
در همه چیزموفقیت نسبت به شخصی تعریف می شود که در خیلی چیزها درک عملی کاملی از راه تجربه به دست می آورد. این کمی شبیه نظرفیلسوفان درباره تقوا و پاکدامنی ست در جاییکه مرکز هر مقیاسی پرهیزکاری ست، در مقابل سرانجامهایی که فساد وگناه است. بنابراین پرهیزکار بودن به معنای متعادل بودن است. به دست آوردن تعادل بخش سختی است اما اگر بتوانم آن نوع انسان / هم تیمی یا مشتری ای باشم که می خواهد تا از گناه من درس بگیرد، پس امیدوارم که تعادل را پیدا خواهم کرد.

در پایان، برای کسیکه میخواهد شروع به طراحی کند چه راهنماییهایی دارید ؟
پروژه های خود ابتکاری داشته باشد، آنها خودشان را گوش به زنگ وهوشیار نگه دارند. نترسید که با کسانیکه نمی شناسید ارتباط برقرار کنید. دوستان خوبی پیدا کنید و آنها را نگه دارید. همیشه حق با مشتری ست.گاهی اوقات که اشتباه میکنید،از آنها یاد بگیرید. در پایان چیزی که شما انجام می دهید، عشق است.
ممنون جان!


منبع

۸۹۹نمایش ۹۴/۰۲/۲۲

نظرات  (۱)

از این که منبع رو ذکر کردید ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی